به تو می اندیشم ( محمد سلمانی)

چند روزی است که تنها به تو می اندیشم
از خودم غافلم اما به تو می اندیشم
شب که مهتاب درآیینه ی من می ر قصد
می نشینم به تماشا به تو می اندیشم
همه ی روز به تصویر تو می پردازم
همه ی گریه شب را به تو می اندیشم
چیستی ؟ خواب و خیالی ؟ سفری ؟خاطره ای ؟
که دراین خلوت شب ها به تو می اندیشم
لحظه ای یاد تو از خاطرمن خارج نیست
یا درآغوش منی یا به تو می اندیشم
اگر آینده به یک پنجره تبدیل شود
پشت آن پنجره  حتی به تو می اندیشم
تو به حافظ به حقیقت به غزل دلخوش باش
من به افسانه نیما به تو می اندیشم
نه به اندیشه ی زیبا ،‌نه به احساس لطیف
كه به تلفیقی از این ها به تو می اندیشم
تو به زیبایی دنیای كه می اندیشی؟؟
من كه تنها، به تو تنها به تو می اندیشم
محمد سلمانی

این شعر هم از خودم     (رود گیسـویت اگر بر شانه ات جاری شود)

رود گیسـویت اگر بر شانه ات جاری شودزیباترین تصاویر از آبشار های دنیا + عکس ، عکس

 

 

هوشم از سر می بری تا روسری وا میکنی

وه چه زیبـا  روسری را از وسط تا میکنی

رود گیسـویت اگر بر شانه ات جاری شود

آبشـاری در میـان شانه ها جا می کنی

روبرو بنشـین و در آئیـنه خود را باز بین

عکـس ماهی در میان رود  پیـدا میکنی

من میان رود خواهـم زد که تا غرقم کنی

باز کن گیسو ،رها کن موج ،غوغـا میکنی

کی مرا در بین امواجت شـناور میکنی؟

کار امروز اســـت  هی فردا و فردا میکنی