می نوشتم از تو


 
می نوشتم از تو باران باز باریدن گرفت
خیل شب بو در سکوت باغ رقصیدن گرفت 
می نوشتم از تو روی دفتر تنهاییم
دختر شیرین زبان شعر خندیدن گرفت
می نوشتم از تو و بی تابی مضمون دل
خون گرم عشق در الفاظ لغزیدن گرفت 
می نوشتم از تو و دیدم که خورشید رخت
بر لب بام غزل یکباره تابیدن گرفت 
می نوشتم از تو و اسمت نمی بردم به لب
عطر نامت ناگهان در نامه پاشیدن گرفتصنم عنبرینا
 

صنم عنبرین:دلم را برده از من عطر امواج صدای تو

دلم را برده از من عطر امواج صدای تو
کدامين جاده ره دارد به درگاه سرای تو

به بوی مھربانی ھا اگر يک دم مرا خوانی
دلی از جنس گلھای سحر دارم برای تو

بريزم اشک بر راھت چو باران سحر گاھان
بگردم دور دورتو بخوانم در ھوای تو

به شوق جستجويت از تمام جنگل و صحرا
بگيرم فرصتی، شايد بيابم جای پای تو

عجب پيچيده ای در تار و پود لحظه ھای من

چی می شد من اگر بودم شريک لحظه ھای تو؟ 


«صنم عنبرین»

صنم عنبرین:بیا



بیا !

بیا بنشان به لبهایم نگین یک تبسم را
سکوت تلخ را بشکن بیا سر ده ترنم را
بیا با بوسه های مهر مستم کن در آغوشت
به روح دردمندم خوان غزلهای تفاهم را
میان شعله های دوزخ هجر تو می سوزم
بهشت وصل می خواهم بکن خط خط جهنم را
زلیخای خیالم ، میدرد پیراهن تقوا
ندارد دختر رسوا دگر پروای مردم را
پی قتلم کمر بستند این دزدان دریایی
نمی دانند چشمان تو معنای ترحم را

صنم عنبرین

صنم عنبرین:می نوشتم از تو

می نوشتم از تو

می نوشتم از تو ، باران باز باریدن گرفت
خیل شب بو در سکوت باغ رقصیدن گرفت
می نوشتم از تو روی دفتر تنهاییم
دختر شیرین زبان شعر خندیدن گرفت
می نوشتم از تو و بی تابی مضمون دل
خون گرم عشق در الفاظ لغزیدن گرفت
می نوشتم از تو و دیدم که خو رشید رخت
بر لب بام غزل یکباره تابیدن گرفت عکسهای طلوع آفتاب
می نوشتم از توواسمت نمی بردم به لب
عطر نامت ناگهان در نامه پاشیدن گرفت

صنم عنبرین