خودم:بگذار صورتت همه یکجا ببینمت
بگذار صورتت همه یکجا ببینمت
نزدیک تر بیا گل من تا ببینمت
از دور نه نمی شود اصلا ببینمت

بردار روسری و بیا روبرو بشین
بگذار صورتت همه یکجا ببینمت
چشمم به چشم تو وابسته گشته است
راضی نمی شوی ز چه جانا ببینمت؟
در بستر خیال چنان می روم به خواب
تا بلکه عشق من شب رویا ببینمت
آدم شدم ز بهشتم برون کنندتا
اواره زمین شده حوا ببینمت
امروز اگر نشد که بیایی سر قرار
باشد ولی قرار که فردا ببینمت
خودم




